پدربزرگم به ضرب المثل قدیمی استناد میکرد که میگوید:« مَن غابَ عن عنزه جابت تیس» یعنی هر که از بزش غافل شود بزش قوچی برای خود مییابد. به این مفهوم که هر کس زنش در او چیزی را نیابد که از نظر عاطفی او را راضی نماید، گاهی وسوسه میشود تا به غیر شوهرش، کسانی که زبانی شیرین دارند، گرایش یابد. البته در این جا مقصودشان از این ضرب المثل – خدای نکرده – تشبیه مرد و زن به قوچ و بز نیست، چرا که زن جزیی از مرد و مانند اوست؛ اگر خداوند به مرد نیروی جسمی داده، به زن نیز نیروی عاطفی بخشیده است. چقدر دیده ایم که نیروی پادشاهان و دلیر مردان در برابر نیروی عاطفی یک زن سست شده است! از مهارتهای رفتار با زن این است که شما کلیدی که بتوانید با آن بر او تأثیر بگذاری بشناسی؛ و آن کلید عاطفه و محبت است، با سلاح عاطفه و محبت خودش با او روبه رو شوید. پیامبر( صل الله علیه و سلّم) شما را به نیکی در حق زن و احترام به عاطفهی او سفارش نمده تا با او به خوشبختی برسید؛ به پدر سفارش کرده تا با دخترانش به نیکی رفتار نماید، فرموده است:« من عال جاریتین حتّی تبلغا، جاء یوم القیامۀ أنا و هو ف وضمّ أصابعه / هر کس دو دختر را سرپرستی نماید تا به سن بلوغ برسند، در روز قیامت من و او این قدر به هم نزدیک هستیم و اشاره به انگشتانش کرد و آنها را به هم نزدیک نمود.» [ روایت از مسلم] به فرزندان زن نیز در حق او سفارش نموده است، بدین صورت که چون مردی از او پرسید: چه کسی از مردم در خوش رفتاری من با او سزاوارتر است؟ فرمود:« مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت.»[ روایت بخاری و مسلم] حتی پیامبر( صل الله علیه و سلّم ) به مردان نسبت به زنانشان سفارش نموه است، به طوری که هر شخصی را که با همسرش رفتاری ناشایست و بد داشته باشد، مورد نکوهش قرار داده است. بنگرید به رسول خدا در روز حجۀ الوداع زمانی که مقابل یک صد هزار حاجی از سیاه و سفید، کوچک و بزرگ، غنی و فقیر، بلند میشوند و همگی را با صدایی بلند مورد خطاب قرار میدهند و میفرمایند:« ألا و أستوصوا بالنساء خیراً، ألا و أستوصوا باانساء خیراً یعنی: آگاه باشید، همه ی شما باید با زنان رفتاری نیکو داشته باشید و یکدیگر را نیز به آن سفارش کنید.»{ روایت از مسلم و ترمذی} در روزی از روزها گروه زیادی از نان اطراف ازواج مطهرات را گرفته و از شوهرانشان گله مند بودند و شکایت میکردند. زمانی که پیامبر( صل الله علیه و سلّم) از موضوع آگاه شدند، بلند شدند و خطاب به مردم چنین فرمودند: «لقد طاف بآل محمّد( صل الله علیه و سلّم) نشاء کثیر یشتکین ازواجهن، لیس اولاتک خیارکم / زنان زیادی پیش اهل بیت محمد آمده و نسبت به رفتار بد شوهرانشان شاکی بوده اند، بدانید که آن مردان بهترین شما نیستند»{ روایت صحیح از ابوداوود}. و فرمودهاند:« خیرکم خیرکم لأهله، و أنا خیرکم لأهلی/ بهترین شما، بهترینتان با خانوادهاش است و من بهترین شما با خانوادهام هستم»[ روایت صحیح از ترمذی و ابن ماجه] احترام زن در اسلام به جایی رسیده است که به خاطر حفظ آبروی یک زن، جنگها به پا میشود و طی آن افرادی کشته و سرهایشان از تن جدا میگردد. یهودیان و مسلمانان در مدینه با یک دیگر زندگی میکردند. در آن زمان وقتی میبینیم که آیات مربوط به حجاب و پوشش زنان مسلمان نازل میشود باعث خشم و نفرت یهود میشود آنان سعی میکردند که فساد ایجاد کنند و میان صفوف زنان مسلمان بی بند و باری و بی حجابی را گسترش دهند، ولی نتوانستند چنین کاری انجام دهند. در یکی از روزها زنی مسلمان با رفتار و پوشش اسلامی به بازار یهود بی قینقاع رفت و نزدیک شخص زرگری از آن نشست. یهودیان از پوشش و عفت او به خشم آمدند و خواستند تا با نگاه به چهرهی وی و یا با دست درازی و فریب او از کارشان لذت ببرند، چنان که این کار را قبل از اکرام و گرامی داشت زن توسط اسلام انجام میدادند. پس شروع کردند به درخواست از او تا چهرهاش را آشکار کند و با فریب و اغفال وی خواستند تا حجابش را کنار گذارد، ولی آن زن مسلمان از آن کار امتناع ورزید و انجام نداد. ولی آن مرد زرگر که زن مسلمان کنار او نشسته بود ولی را غافلگیر کرد و از پشت سر، پایین لباسش را گرفت و آن را به گوشهی چادرش که از پشت آویزان بود گره زد؛ زمانی که زن بلند شد لباسش از پشت سر کشیده شد و اندامش آشکار گردید. یهودیان به او خندیدند. زن مسلمان و پاک دامن فریاد کشید؛ دوست داشت او را میکشتند ولی باعث کشف اندامش نمیشدند. زمانی که این صحنه را مردی از مسلمانان دید، شمشیرش را کشید و به زرگر حمله کرد و او را کشت و یهودیان هم آن مسلمان را محاصره کرده و او را به قتل رساندند. چون رسول خدا از این موضوع آگاه شد و دانست که یهودیان پیمان را شکستهاند و معترض زنان مسلمان شدهاند، آنها را محاصره نمود تا این که تسلیم شدند و به فرمان او راضی شدند. هنگامی که پیامبر( صل الله علیه و سلّم) خواست آنها را تنبیه نماید و از آبروی آن زن مسلمان و پاکدامن انتقام بگیرد، یکی از سربازان شیطان، کسی که آبروی زنان مسلمان و صیانت زنان محترم برایش مهم نبود و تمام فکرش ارضای شکم و شهوتش بود، جلوی پیامبر ایستاد. او کسی نبود جز عبدالله بی ابی بن سلول، سرکردهی منافقان، که به پیامبر گفت: ای محمد! نسبت به هم پیمانان یهود نیکی کن، چرا که آنان در جاهلیت یاران او بودند، ولی پیامبر از وی روی گرداند و امتناع ورزید. چگونه میتوانست عفو و گذشت را از اقوامی بپذیرد که خواهان گسترش فحشا در میان مؤمنان هستند! آن منافق بار دیگر بلند شد و گفت ای محمد، به آنها نیکی کن. این بار نیز پیامبر به خاطر صیانت از آبروی زنان مسلمان و حمایت از زنان پاکدامن، از او روی گرداند. در آن حال آن منافق عصبانی شد و دستش را در جیب زرهی پیامبر کرد و آن را کشید و آن سخن را تکرار میکرد: به هم پیمانان یهود نیکی کن، به هم پیمانان یهود نیکی کن، پیامبر( صل الله علیه و سلّم) برآَشفت و به او رو کرد و بر او فریاد زد:( أرسلنی):« مرا رها کن» ولی آن منافق سر باز زد و شروع کرد به قسم دادن پیامبر تا از قتلشان منصرف شود. پس پیامبر( صل الله علیه و سلم) رو به او کرد و فرمود:( هم لک):« آنها برای تو باشند» و از قتل آنها صرفنظر کرد، ولی آنها را از مدینه و از خانه و سرزمینشان بیرون راند. بله، یک زن مسلمان و پاک دامن بیشتر از این هم شایستگی دارد. خوله دختر ثعلبه یکی از زنان نیکوکار صحابی بود و شوهرش اوس بن صامت پیرمردی کهن سال بود که زود عصبانی میشد. روزی از مجلس قومش به خانه نزد او آمد و با زنش در موضوعی صحبت کرد و زنش جوابش داد که صحبتشان به درگیری انجامید. شوهر عصبانی شد و گفت: تو برای من مانند مادرم هستی و... خشمگین خارج شد. این کلمه در جاهلیت زمانی که مرد آن را به همسرش میگفت، طلاق محسوب میشد، اما خوله حکم آن را در اسلام نمیدانست. اوس که به خانه اش بازگشت، دید که زنش از او دوری میکند و به او گفت: قسم به ذاتی که جانم در قبضه ی قدرت اوست دلم با تو صاف نمیشود و هرآن چه گفتی باقی هست تا زمانی که خدا و رسولش دربارهی آن، میان ما داوری نمایند. سپس خوله نزد رسول خدا آمد و آن چه را که از شوهرش شنیده بود برایش بازگو کرد و شروع به شکایت از ماجرای پیش آمده و اخلاق بد همسرش با وی نمود. رسول خدا او را به صبر و آرامش توصیه نمود و فرمود:( یا خولۀ ابن عملکف شیخ کبیر، قاتقی الله فیه):«ای خوله، پسر عمویت، مرد پیری است، پس دربارهاش با تقوای الهی رفتار کن» خوله در آن حال که اشکهایش را پاک میکرد گفت: ای رسول خدا، او از جوانیام استفاده کرد و من در اختیار او بودم تا این که به پیری رسیدهام و امید فرزندی هم ندارم، حال او با من ظهار کرده است( مرا به مادرش تشبیه نموده است)، خدایا شکایتم را به تو میگویم. پیامبر( صل الله علیه و سلّم) منتظر بود تا خداوند متعال در مورد آن دو حکمی نازل کند، در حالی که خوله هنوز نزد رسول خدا بود، ناگاه جبرئیل از آسمان بر او آیاتی از قرآن را نازل نمود که در آن حکمی دربارهی او و شوهرش بود. پیامبر( صل الله علیه و سلّم) رو به او نمود و فرمود:" ای خوله، دربارهی تو و همسرت آیاتی از قرآن بر من نازل شده است" سپس تلاوت نمود:« قدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ»ترجمه: به راستی خداوند سخن زنی را که دربارهی همسرش با تو گفت و گو میکرد و به خداوند شکایت میکرد شنید و خداوند گفت و گویتان را میشنید، بیگمان خداوند شنوای بیناست.»[ مجادله/1] تا آخر آیات از اول سورهی مجادله. سپس به آن زن فرمود:" به او امر کن تا برده و غلامی را آزاد کند." و آن زن گفت: این رسول خدا، او چیزی ندارد که آزاد نماید. فرمود:" پس باید دو ماه متوالی روزه بگیرد." آن زن گفت: به خدا سوگند که او پیر است و توانایی روزه هم ندارد. فرمود:" پس باید یک بار شتر خرما به شصت مسکین غذا بدهد." زن گفت: ای رسول خدا، این را هم ندارد. فرمود:" پس ما به سبدی از خرما او را یاری میکنیم. " زن گفت: ای رسول خدا، من هم او را با سبدی دیگر از خرما یاری خواهم کرد. فرمود:" آفرین به تو که درست فهمیدی و خوب عمل کردی، پس برو به جای او صدقه بده و سپس پسر عمویت را به نیکی سفارش کن"[ روایت صحیح از احمد، ابوداوود] پس پاک است آن ذاتی که به او نرم خویی و بردباری با همگان را ارزانی داشته است، که حتی مشکلات شخصی آنها را با سعهی صدر و حوصله حل مینمود. من خودم رفتار به نرمی همراه با مهارتهای عاطفی را با دختر و همسر و قبل از آن با مادر و خواهر تجربه کردهام و در آن تأثیر زیادی دیدهام که جز برای کسی که آن را تجربه و تمرین کرده است قابل تصور نیست. زن را فقط شخص بزرگوار محترم میشمارد، و او را جز انسان پست و فرومایه، خوار نمیکند.
درنگ... زن شاید بر فقر همسرش، زشتی او و مشغولیتش صبر کند، ولی کم پیش میآید که اخلاق بدش را تحمل کند.

نظرات